omid-rch



به نام خدا


نواي حزين " أعتاب الموت " با صداي باسم الكربلايي از آلبوم " كنت و لا زلت " تقديم به دوستداران مراثي عربي :

متن نوحه به همراه ترجمه :


زينب و امن و الموت توديع و عتاب و ونّة مخفيّة
زينب و زمانه ي نامهربان و مرگ . وداع و سرزنش مرگ و ناله هاي مخفيانه

امنازع و العمر ما بين رمش و عين . بديار الغرب جانت تواليّه
با مرگ درگير بود و تمام زندگيش را در يك چشم به هم زدن مرور كرد و . و ديد كه در ديار غربت منتظر او بوده است

صاحت من زمان أتنطرّك يا موت . و أتربى اعلى جيتك جنت ليلي
فرياد زد اي مرگ من مدتهاست كه منتظر تو هستم . و همه شبها را به اميد ديدار تو سر ميكردم

ردت منّك تجيني لكربلا و ما جيت . تمنيتك بيوم الـ رحت فوق الهزل مسبية
از تو خواستم كه در كربلا به سراغ من بيايي و نيامدي . تو را روزي كه بالاي شتر به اسارت برده شدم آرزو كردم

تمنيتك يوم الـ راح كافل هيبتي . و ما رد بعد ليّ
تو را روزي كه كفالت كننده وجاهتم ( عباس ) رفت . و ديگرنزد من برنگشت آرزو كردم

ردت منك تجيني من وقع عباس .ظلّت رايته اعلى النهر مطويّة
وقتي كه عباس بر زمين افتاد . و علم اش كنار نهر به هم پيچيده ماند از تو خواستم به سراغم بيايي

شلي بعمري و أشوف الظعن . لمّن سار شامت جان حاديّه
باقي مانده عمرم را ميخواستم چه كار وقتي كه ديدم كاروان راه افتاد و آن كسي كه ما را شماتت ميكرد كاروانسالار بود ؟

و أشوف اعلى الرماح الروس . جنها أقمار مطفية
و ميديدم كه سرهاي عزيزانم بالاي نيزه ها همانند قمرهاي خاموش شده اند !

يا آخر أمل يا موت . شيفيد العمر من غير واليّه
اي آخرين آرزوي من ، اي مرگ ! . زندگي بدون والي و خانواده به چه دردي ميخورد ؟

ردتك من رجع للخيم مهر حسين . عيت توقف اعلى القاع رجليّه
تو را وقتي ميخواستم كه اسب حسين به خيمه ها برگشت . و پاهايم ديگر از ايستادن ناتوان شدند !

ردتك من دخلت مجتفة اعلى يزيد . هاي امنين أسمعه يناشد اعليه
تو را وقتي خواستم كه مرا با دستان بسته وارد مجلس يزيد كردند . و مي شنيدم كه درباره من پرسيد اين كيست و از كجا آمده !

عاشرت الصبر عاشرت الصبر . مثل عشرة نفس و معانق الريّة
من تمام عمرم با صبر معاشرت كردم . مثل هماهنگي و معاشرت نفس با مجاري ريه ( با صبر همنفس بودم )

و آنا بعمر سابع عام . و أسمع والدي ضجّت بواجيّه
و من در هفتمين سال زندگي ام بودم كه . شنيدم پدرم گريه هايش به ضجه تبديل شد

من دفعوا على أمي الباب . ماتت و القلب عاشر نواعّيه
همان زماني كه در را بر روي مادرم هل دادند . و با مردن او قلب من با نوحه ها هم خانه شد

من ذاك الوكت و صواب فوق صواب . بالنوح العمر خلصت لياليهّ
از آن زمان مرتب مصيبت بر مصيبت ها افزوده شد . و عمر من تمام شبهايش را با نوحه سپري كرد

عني شعطّلك يا موت . من قمت لصلاتي بقامة محنيّة
چه چيزي باعث شد به سراغ من نيايي اي مرگ ؟. وقتي كه من با قامت خميده براي نمازهايم به پا خواستم ؟

بعد ما شبع قلبي من امان جروح . صارت لك علي جيّة
بعد از اينكه دل من از زخمهاي زمانه لبريز شد . به سراغ من آمدي؟

اجيت و شوفني بيا حال . غير النفس قلي ا شظل بعد بيي
حالا كه آمدي ببين من در چه حالي هستم . كه غير از اين نفس بگو ديگر در من چه چيزي باقي مانده است ؟

و روحي من البدن طلعت . ذكر حسين ما فارقت طاريّه
و در حالي كه روح من از بدنم خارج ميشود . اما هنوز از ياد و خاطره حسين جدا نشده ام

أقول شلون روح حسين . طلعت من نزيف النحر مدميّة
مدام از خودم ميپرسم چطور روح حسين از آن گلوي بريده و خون آلودش توانست خارج شود ؟!

ابن آدم من يموت ينقطوا له الماي . بس حسين مات و ما تروى بقطرة امية
در زمان مرگ هر انساني ، در گلويش يك قطره آب ميچكانند . فقط حسين من شهيد شد و با يك قطره آب سيرابش نكردند!

دانلودصوت باسم کربلایی اعتاب الموت


آخرین جستجو ها